
تنگنایی ام بی شمار
جهان پیراهنی کبود
تنگی ام می کند
از سلول هایم پیش / بیش
آفتابِ چیده چیده بر چهره ی پیراهن زمین
صبرم /اما/در عنابی دقیقه ها نمی پیچد
خار در سنبله های اکنون زدی
ضیافت شکست آفتابی ات
من بودم و شیراز به دور حافظ اش می گشت
بی تبار بودم در پی ات
زهرایی به خلوص سیمین ات
سخت در چشمه های بی حوالی، دنبال در دنبال/ای همیشه ی بی انجام
اساطیر حبشی صورتت
زخم می زد و زخم می خورد
حولی بر هَروله ها
پیروز می شوی
بر شکاکیت فلسفه های زمین
بر نشانه هایی از دوارهای عاطفیت
می گذشتم بر چشمانت
شعر می نوشتم
و سایه ها لرز می انداخت بر شیرازه ام
و شیرازه ام/ همه ی حرف های جانبی جهان
غایبِ بی ترانه
غربتیِ اعظم
تو بودی و پرسش هایی از هیاهویی سوگ وار
تو بودی و بی شمارِ حرف های نزده
سرد بودم /مور مور دوره های دور
هیجاناتی در اطناب لحظه ها
تنگ /نایی ام ... بی شمار
ساعت ها/ یکم
ساعت ها/ساعت ها/ساعت ها
ساعت ها پُرند از حرکت های نا به جا
از مغلطه های دروغ
از دست های بی خودی
ساعت ها از اغوای روز برمی گردند
از ترنم های تکرار
از قضاوت ِ سلول های من
و من در حرمسرای نیک اجدادی ام
مثل روزهای من در من
مثل روزهای من در زن
پرسه پرسه
مثل هر روزم
/////////
ساعت ها / دوم
ساعت ها/ساعت ها/ساعت ها
ساعت ها پُرند از قرمزی ماتیک و نوجوانی من
از رروزهای شوخ سر فرو برده
و حکایت لزوم مادران آینده
ساعت ها همین ساعت ها
تنها از اغوای روز بر می گردند /همین وبس