top of page
برگردان شعری از تاگور
بی قرارم . مشتاق چیزهایی در دور دست
روح ام ازتن بیرون می رود در اشتیاق لمس دامنه ی محو دورها
ای ماورای عظیم ،ای نوای خوش طنین نی
من فراموش می کنم.همیشه فراموش می کنم که بالی برای پرواز ندارم و برای همیشه بسته شده ام به این نقطه
من مشتاق و هوشیارم ، من غریبی در زمینی بیگانه ام
رایحه ای که از تو به سوی من می آید امیدی ناممکن است
زبانت برای قلب ام شناخته شده است مثل اینکه مال خودش است
آه چه دوراز دسترس است نوای نی ات
من فراموش می کنم .همیشه فراموش می کنم که راه را نمی شناسم و اسب بالداری هم ندارم
من بی شوق ام ، من در دل ام سرگردان ام
در سایه روشن ساعاتی کم جان ، چه دورنمای گسترده ای ازتو در آسمان آبی شکل می گیرد
آه ای دورترین پایان ، ای نوای خوش طنین نی
من فراموش می کنم، همیشه فراموش می کنم ، همه ی دروازه ها در این خانه بسته می مانند تا من تنها هستم
bottom of page