نگاه کوتاهی به چیستی و کیستی ِ شعر و شاعر امروز
هر قصه آیینهای است که ضمیر نویسنده را مینمایاند و ضمیر آدمی خود آینهای است در برابر جهان *
همواره در تمام نظرات و نقدهایی که در رابطه با شعرهای دوستان شاعرابراز داشته ام ، مقدمه ای را صرف شناساندن شعر امروز و چرایی و چیستی آن به خوانندگان عزیز نموده ام .دراین نگارش پیش رو نیزبه صورتی آشکار تربه این مهم پرداخته ام. زیرا که بد نیست هر چه بیشتردر این موارد پژوهش و تفحص انجام گیرد شاید که چراغی باشد در پیش رو و یا پاسخی بر این چیستی و کیستی.ی
گرچه بحث از چیستی شعر، بحثی دشوار می نماید و نمی توان تعریفی دقیق و مشخص را ازآن بیان نمود اما باز با توجه به اشعار به جا مانده و آرا و نظرات شاعران تاثیرگذارمان بر شعر امروز، می توان چند سطری در مورد آن نگاشت.ت
می دانیم در برخورد با هر اثر ادبی (خصوصا شعر) مهمترین چیزی که می بایست بررسی شود کارکرد هنری آن اثر وهمچنین پرداختن به لایه های درونی ،برای کشفِ چرایی وچگونگی آن است. اینکه هر کلمه چه دایره ی معنایی را در بر دارد و چرا توسط شاعر گزینش شده و جزیی نگری های یک شاعر چقدر می تواند ما را به همذات پنداری ودرک عمومی آن اثر سوق دهد.د
به راستی مي توان اذعان كرد كه تمام عناصر حسی اعم از عاطفه، صدا ، صورت و محتوا ،چیزهایی هستند كه هويت ذاتي شعر را مي سازند ومهم تراینکه ،عنصری که فرم و محتوای شعر امروز را می بایست شکل دهد، نگاه نو شاعر به زندگی است. نگاه نو، یعنی درک و دریافت تازه و مثبت بر سلیقه ی جدید. این نگرش نو، تنها در به کارگیری واژه های مطرح در زبان امروز رخ نمی دهد بلکه نگریستن به مسایل با چشم انداز جدید، درباره ی پدیده ها و حوادثی است که شعر از آن بارور می شود. واین نگرش همچنین براي شاعرمشخص کرده است كه به تمام مسائل و دغدغه هاي انساني حساس و وظیفه مند باشد." او" ی شاعرمی بایست جريانات و پديده هايي را كه در روند زندگی انسان تأثيرگذارند، شناسايی ودرشعرش به نمایش بگذارد و یا در نگاهی دیگر به عنوان یکی از نمايندگان جامعه انسانی به مقابله با مسائلی بپردازد كه انسان را از حركت به سوی تعالی بازمی دارد.د
این شاعر، هنرمند زبر دستي است كه خوبی ها و بدی ها را مجسم می نمايد و رویکردهای جامعه ی خود را با هنرمندانه ترين طرزی بيان می دارد. اينكه مي گويند مقام شاعران و نويسندگان والاست، نه از آن جهت است كه آنها الفاظ و عباراتی را به صورت نوشته ها و اشعار درمی آورند؛ بلكه از لحاظ تفوق فكری و برتري فهم و قوه ی شعور هم باید باشد. آنها می بایست با حساسیت از خوب و بد جامعه اطلاع حاصل كرده باشند. با قشرهای مختلف جامعه هم نشین شده و از افكار و آرزوی عموم طبقات آگاه باشند و از اين روست که سخنان آنان بر جان و دل می نشيند. یک شاعر کارآزموده اهل تحقیق و تفحص و مطالعه ی مداوم است و اینها همه در مسیری از واقع بينی و بصيرت كامل بوده و نه از روی اتكا به عادت و سنت های رایج . شاعرِ واقع بين همواره در جست و جوی عللِ وقايع برمي آيد و پس از حصول اطمينان كامل قلم بدست مي گيرد و نتیجه این می شود که شعرش در جان های انسانی تاثير می گذارد و از حدود حرفهای عادی خارج می شود و پیام وعاطفه و خيال و حسی را كه در آن هست را به ديگران تسری می دهد.د
در مورد زبان در شعرامروز نیز،گرچه نوگرایی در به کارگیری زبان تازه در شعر اصل مهمی است؛ اما تنها توجه به ظرفیت های زبانی و احاطه داشتن بر فرهنگ واژه گان و جا به جایی واژه های امروزی به طور عمدی، به هیچ روی نمی تواند نوگرایی محض در شعر تلقی گردد؛ بلکه مهم این است که این نوگرایی با رویکرد طبیعی آن در زبان شکل بگیرد تا بیشتر قابل قبول باشد.همان طور كه می دانیم يكي از شاخصه های شعر معاصر، ويژگی سنت شكنی آن است و این طوری ست که حتا در شعر امروز كاربرد واژگان در زبان،تحولی بزرگ ايجاد نموده و زبان محاوره را با رويكردی آزادانه و آگاهانه كه به زبان زنده ی جاري در متن جامعه تعلق داشت ، تبديل به زبان شعرکرده است. و اینکه می دانیم جنس و جسم كلمه و طنین و صدای آن به اندازهی معنی ، در زیبایی شناسی شعر نقش دارد. حتا می توان گفت که نقش جسم و صدای كلمه، گاهی بیش تر و مؤثرتر از معنی آن نمودار میشود و این بدان معناست که قدرت مادی كلمه بیش تر از قدرت ادراكی آن است.ت
به طور کلی درتعریفی از زبان شعر، باید گفت : زبان شعر، زبانی است كه با آن چیزی گفته میشود اما از آن طریق، چیزی دیگر خواسته میشود. تفاوت اصلی زبان نثر با زبان شعر نیز همین جاست. نثر اغلب در بُعد و در زمانه ی معینی شکل می گیرد از این جهت همیشه با "تاریخ خود" همراه است ولی شعر با "تاریخ خود" حرف نمی زند، از مقولهء خاصی صحبت نمی کند و در زمانه ی معینی به گردش در نمی آید و در عین حال از بیشتر مقوله ها گفتگو می کند و در تمام زمانه ها سفر می کند. و دیگر اینکه شعر ساخت عمقی زبان است و نثر ساخت ظاهری زبان. در نثر نویسنده به رعایت نمودن قوانین دستوری اکتفا می کند در حالیکه شاعر می کوشد تا با شکستن بنیان دستور و آمیختن شکل و محتوا، متن را از سطح به عمق هدایت نماید . شاید بحث ساده نوشتن ویا ننوشتن در شعرهم از همین جا ریشه بگیرد؛ در تفاوت نثر و شعر در زبان
دکتر شفیعی كدكنی در تعریفی از شعر می گوید: "شعر حادثهای است كه در زبان روی میدهد و در حقیقت گوینده ی شعر، با شعر خود عملی روی زبان انجامد
میدهد كه خواننده ، میان زبان شعری او و زبان روزمره وعادی تمایزی احساس میكند".د
:و در جای دیگر می نویسد
."شعر گره خوردگی عاطفه و تخیل است که در زبان آهنگین شکل گرفته باشد"
پس در شعر، واژهها با یافتن جانی تازه، توش و توانی مضاعف مییابند و خود را در معناها و كاركردهای مختلف میگسترند و همین گسترش معنا، در بیشتر اوقات، باعث نوعی ابهام میشود كه همان ابهام هنری ست.ت
كشف معنی های گوناگون و باز كردن گرههای ابهامی از سوی خواننده، او را در لذت كشف لحظههای شاعرانه شریك میكند و این خود دلیل روشنی بر این مسئله است كه ابهامهای هنری در شعر ستودنی است و نه نكوهیدنی. واژهها با داشتن دلالتهای گوناگونِ معنایی كه از طریق مَجاز، استعاره و نماد پدید میآید، دارای توانهای بالقوهای می شوند كه ذهنِ توانمند شاعر میتواند آنها را در سُرایشِ اثرِ خود به كار گیرد و ازآنها به سود خود كار بكشد.د
پس در مجموع و با این تفاسیر باید گفت شاعر توانا كسی است كه بتواند با ترفندی شایسته، هر چه بیش تر، انرژیهای شگفت و در پرده و پنهانِ واژگان را آزاد و كلام خود را بارورتر کند و اینگونه با تاثیر گذاری در جسم و جان خواننده هر بار با خلق اثری تازه طرحی نو دراندازد تا هم خودش پا در وادی خلاقیت بگذارد و هم باعث جوش و خروش در ذهن مخاطب شود.د
* آلن رب گری یه