شبیه هیچ
روزهای مرده در چشم هات
شبیه دستی که در من ریخت و روزها را شکست
شبیه هیچ / کدام نیستی
تو شبیه لاله های واژگونی و افق از تو بیرون می ریزد هی
دستت را به سایه ی چهل گیس دادی
دستت را به مجسمه ای از عشق
به جانمی ِ خار و خراسان و هور
کسی از هزاره های بلند
دستت پرید از متن قصه های من
پس می دهم ات به باد
به چهل گیس و دختر کوکویی که می شناسی اش
به شُر شُر شب های خودت
می سپارمت به کسی که دیگرمن نیستم
سرزمین من
هزار صخره ی خونین دل به این دریا می زنند
هزار راز پشیمانی / پریشانی
از واژه تا هرزنامه ی بی استواری رود
از چشمه تا پایان حقارت بار سکوت
از دل دل کردن سایه و باد
از جاری جوی ندامت
آه ای سرزمین صبور
ای نگاه ات آواز کودکی
ای خسته از نام های دروغ کدورت روز
سرزمین من
نشانگانِ هویت دلم
آه ای همه ی احساسات فرو خفته در کبود تن
تو تشنه ی دیده شدنی / فهمیدنی
تشنه ی بودنی / شکفتنی
پرنده وار
زیبای زاینده
تو حرفهای پنهانی سماجت شب
ما تشنه ی پرواز به سوی اندیشه ی تو
ما با توایم
!هرچند تنهاتراز توایم