top of page

روزهای شگفت

 

هنوز هر روز بود

 کاه ، سرگردانِ تکرارهای خود

بی دست باد / بی هیچ دستی

پوستی ، رجزخوانِ بی خودی

حرف ها، بیات وُ شنگ

گویی پرنده ای هم بود و دستی جفت

و من مجسمه ی خودم بودم

با رویایی که هیچ اسمی را بلد نبود

با سایه ای از جنس خودش

 جایی که تورهای زمین تا می خورد

و قصه اینگونه شد:د

آنجایی که بی  جا

جاهایی که بی ما

ماهایی که عجیب

و راز در قدم هایش سست شد و ریخت

در روزها

 روزهای شگفت

© 2023 by Make Some Noise. Proudly created with Wix.com

  • Facebook Clean Grey
  • Instagram Clean Grey
  • Twitter Clean Grey
  • YouTube Clean Grey
bottom of page