top of page

من همین حرف ام
حروف ِاین اسم/ من
در دستهایی بودیم/ در دستهایی
پوست می چرخید و می ریخت
:و خودش را صدا می زد
من همین حرف ام، یا اعظم العظیما! می خوانی ام؟
خودش را صدا می زد در دست هایی
خودش را می دانی؟
حالا یک پرده ی دیگر از این نمایش طی شد
گاهی داستان چهل دزد بغداد و من ی که نمی شناختی ام
گاهی خاطرات کودکی و همبازی های خیالی
گاهی می دیدی اش / گاهی نمی دیدی ام
گاهی من او بودم/گاهی او من نبود
!گاهی هم گذار بر بی گدار بود... گذری بر نظری
گاهی که گاه می ربودم
...القصه
.سکوت از دهان ام فروریخت
چه احوالی در حالی و "هیهات" از سرم می گذشت و یا انگاری دور می شد...دووووور
:دخترِ لر، با الفبای بریل و حرکات ِ دست و پا
! پرده در پرنیان کشیده این لامصب -
مثل فیلمفارسی در زمان خودش
پهن شدم شلخته و شاد
پهن در پاهایی بی پیرو
با طنینِ این اعظم العظیما
این اعظم العظیما! می دانی؟
bottom of page