
Site Title
من خاور میانه ام
ای نسل های سکون و تهنیت
صدای هفت زن بود ومن با پرنده و باد خوابیدم
پسرم جرجیس شد و دخترم ققنوس
ابرها می پاشیدند بر کائنات
پرنده که اول سبز بود و بعد سلیمان شد و حالا که بی رنگ است
سهم من در دستی ست که هوا می لغزید از بین انگشتهام
جایم را برای بیابان خالی بگذار وبیا با من برقص در این گوشه ی فروردینی
قطره ها را بریز برحرف چشم ها
چشمی که گویی سرخفام آتشین بود
رنگ آتشی که از دهان حرف بیرون ریخت
من کودک بودم
با سرانگشت هایی از شکوفه ی بادام
دنیا با دیوارهاش ، خورد مرا و از متن به حاشیه افتادم
من کودک بودم
در دستان بادی اش / در دستان سایه ای اش
بنشین / بنشین بر جای من
من ماهروی ام/من لب ِ فرشته خوی ام
من خسته ام /من از این دنیا رسته ام
من ...من...من
من فقط من ام
به هفت دینار مغربی
فروشی ام ، فروشی
تذهیبی مطلا بر پَر ِ حاشیه
حشر و نشر دارم با هوای اطرافم
حتا با خود شما
که کمتر ازهوایی
من خاورمیانه ام
مرا در من بپیچید سخت و اندوهناک
با ساق پای اُخرایی و صبور
با بچه هایی به فشردگی آغوش تو
با شوهرهای شب زده ی فراری ی ی ی
-
شب های جمعه هم چه غوغایی ست دراین "دوحا "ی اینها! باور نمی کنید ؟ بفرمایید ببینید
سنگین می شود حروف
می افتد از دستم
می رود زیر پا
عجب وزنی پیدا کرد این هجویات