ازتشنگی : دیون برند شاعر کانادایی
این شهر زیباست
نابودنشدنی و عاشقانه همچون پلک ها
خیابان ها زیر فشار عزیمت ها
فرودآمده های غرق شده
من بی گناهم همچون آستانه ها
و پرندگان شب ِ در هم شکسته،بیمار عشق
همچون بالابرهای خالی
بگذارید راهروها را بشناسانم
زوایا را، دنباله را،بگذارید بگویم
اینجا در مژه ها ایستادن را
در سینه های نامریی
در فروشگاه های ناچیز از خاطرات غیر حقیقی
این شکنندگی،زندگی تحلیل رفته ای که می زییم
من بازداشته شدم،بازداشته
لمس همه چیز شرمنده ام می کند
دختران جوان و پسران بسیار صدمه دیده
ساعات نیمه مرده،نوازندگان کور
زنان ناتمام در لباس های درهم کوفته ی کبود
حتا مردان خاکستری پوش با کیف دستی ترس آور
چطور،چطور
من هیچ چیز را به عنوان صمیمیت تاریخ پیش بینی نمی کنم
آیا زندگی متفاوتی داشته ام
واماندگیِ در آغوش گرفتن چیزهای شکسته
سیاهرگ های رنگین کمانی،گلوله های نشئه،تَرک های کوچک در مغز
آیا این حقایق را می خواستم بدانم
چطور یک عبارت به گونه زخم می زند
چطور آب عشق را می خشکاند،این
فکری به سادگی خالی کردن نفس
و آن،دیدارما در فاصله های لاابالی
در قهوه خانه ها، پمپ بنزین ها، در مکالمات مصنوعی
بلیط های بخت آمایی، بیان های غیر قابل ترجمه
در نسخه هایی که ممکن است باشیم
یک لرزش دست از درک پایان
یک ضربه ناگهانی از اشک ها بر پوست
میل شدید و پرسرعتِ نابودی