top of page

Friendship After Love
بعد از چله ی تابستانِ خشمگین
همه ی سوختنی خودش را شعله ورکرده است به سمت خاکستر
و اینچنین به انتها می رسد
در آتش شدید خود
جایی که روزهای دلپذیر و ملایم سنت مارتین می آیند
پوشیده با تاجی از ملایمت و صلح اما غمگین و با ابهام.
پس بعد از اینکه عشق ما را هدایت کرد
تا زمانی که او خسته شود از گیرو دارها و عذابها وخواسته های خودش
چشم ِ بزرگ دوستی می آید با چشم اندازی پرآسایش
او به ما اشاره می کند تا دنبالش کنیم
و در میانِ دره های ِسرد، ما از غم آزاد می شویم
آیا این لمس دروغ های سرمازده در هوا نیست؟
چرا ما با یک حس از دست دادن همراهیم؟
ما آرزو نمی کنیم که آن درد برگردد ، و یا آن اشتیاق؛
و هنوزکه هنوزاست ،این روزها کامل نیستند
bottom of page