top of page

آوازی بود که در بادها گم شد

 

یادم رفته بود

کوچه ای که در اسم اش خوابیده

سری که بر صدایش سنگینی ست

مادری دارم با چهار و یک نگاه دیگر

 صبح ها  با صداهای خندانِ  گرگ و میش 

 و مزه ای که از روزهای  زبان  می گذشت

یادم رفته بود

لوزی های من همه سرگشته اند

و من از پیراهنی زاده شدم که پشیمان بود

یاد رفته بود

این آدم ها فردای پشت روی هم اند

.می لغزند و باد سهم ما از امروزمی شود

گویی

دلم این شهر را می شناخت

دلم خسته ی خودی خوشحال بود

دلم پشت به صبح نماز خواند و پرید

دلم /دلم /دلم

یادم رفته بود

همه ی اینها

آوازی بود که در بادها گم شد

...

© 2023 by Make Some Noise. Proudly created with Wix.com

  • Facebook Clean Grey
  • Instagram Clean Grey
  • Twitter Clean Grey
  • YouTube Clean Grey
bottom of page