top of page

آیه های ویرانی 

این که حواسم پس می رود و نمی بیند

این که شریان های هوا از بینی ام رد نمی شود
اینکه پوستی قفسه ی سینه را می فشرد
فصل ها
سودای فرار دارند و نمی روند
اینکه بساط آتش و دود و حلق و قصه و خیابان است

اینکه گریز را با گافی سرکج می نویسند و باز
خراب تر از هر آواری ، روی دست شعر می ماند
اینکه کرکس های طفیلی بر دامن هیولا می نشینند
اینکه دست ایمان تنهاتر از همیشه است

و آیه های ویرانی پا را فراتر می گذار
اینکه
اینکه
اینکه
پس مانده های هوای هر روز را استنشاق می کنیم
گوش ها پشت داد و بیداد گم می شوند
و زور و همهمه از سر روزمان بالا می رود
دروغ از زبان زهردار قرارداد می ریزد
کودکان ناله می کنند
روزهای تولد سر می رسند
آغوش های منتظر آواز می خوانند
دست ها به دور گردن و شانه ابوعطا سر می دهند
اینکه
اینکه
اینکه
هنوز
این شعر است
که از چشم های منتظرم سرریز می شود!
شود!

  کلمه 

کلمه ازتهِ هرزه لا ی* اش ترکید

کلمه از چشم سطر افتاد

ریخت / شکست/ ناپدید

کلمه اول سلیطه بود در بطن صدا و بعد تنها بُعدی در فاحش حلق

از قلب قصه

صمیمی و سوزناک

حکم ساطع شد و تیر خلاص ...بنگ

افتاد

از وجنات روز

از حلقوم قلم

کلمه ای که بی وزن بود و بی زبان

-----------
* هرزه گو

 

© 2023 by Make Some Noise. Proudly created with Wix.com

  • Facebook Clean Grey
  • Instagram Clean Grey
  • Twitter Clean Grey
  • YouTube Clean Grey
bottom of page