top of page

نگاهی به مجموعه شعر عکس دوره گرد

     مجموعه شعر عکاس دوره گرد سروده آقای حامد رحمتی متشکل از چهل قطعه شعر سپید است.زبان در بیشتر کارها زبانی ساده است وخواننده به راحتی با عبارت ها ارتباط برقرار می کند و مضمونی را که مد نظر شاعر بوده را در می یابد.فضای شعرها با عبارت ها ارتباط برقرار می کند و مضمونی را که مد نظر شاعر بوده را در می یابد.د

  .فضای شعرها در بعضی از آنها کمی ذهنی تر است و عناصر و ترکیبات خیالی جایی برای خودشان در عبارت ها باز می کنند

 فضا سازی در بیشتر کارها قابل قبول است و خواننده را به خوبی با فضای ذهنی راوی آشنا می سازد و در خیالات او سهیم می سازد.د

  عبارات ساده و صمیمی اند و به راحتی معنا را به دوش خودشان حمل می کنند .باید اذعان داشت که برای این شعرها دیگر رمز گشایی و یا تاویلی  لازم نیست زیرا که شعرها با روایت های ساده که با زبانی ساده هم نگاشته شده اند؛ خود به راحتی ذهنیات شاعر- روای را به خواننده باز می نمایند.د

 شعر" مولف زنده است "یکی از شهرهای این مجموعه است که در واقع  به نوعی مانیفست شاعر است .او در این شعر خودش و شعرش را معرفی می کند و جریان ساده و صمیمی نگارش را در مقایسه با کارهای دیگر و جریانپیش رونده زندگی در قالب این شعر بیان می کند.د

 

مولف زنده است

 

من بودم...

آن مؤلفی که باید می‌مُرد

 

کاغذهای دفترم را

به آتش کشیدم

و کبوتری سفید

به دست‌هایِ شما رسید.

شاعر

شعر می‌نویسد

قصاب

گوشت می‌فروشد

و مرگ با چهره‌ای خندان

از کنارمان می‌گذرد

می‌دانی؟

خاصیت زندگی همین است

گلوله‌ای

در تاریکی‌ شلیک کرده‌اند

گلوله‌ها

به هدف نزدیک که می‌شوند

پناه می‌گیریم

گلوله‌ها

به هدف که می‌خورند

آرام می‌گیریم.

در بین شعرهای این مجموعه ،در شعرِ"رقص سایه ها"فضایی کاملا ذهنی را حس می کنیم جلوه های پر رنگ خیال در این شعر به وضوح  به چشم می خورد،فضایی رمانتیک و نرم بافرمی خاص.تم آهنگین زیبا، طعم شیرینی به شعر داده است و لذتی وافر از خوانش نصیب خواننده می کند:د

...

نمی‌خواهی سبک – سنگین کنی

این چشم‌های شرقی را؟

رقصِ سایه‌ها

در تاریکی دیدنی می‌شود

فکر کن

رویِ ابرها قدم گذاشته‌ای

و چشم‌بسته راه می‌روی

موهایت

سر به سر باد می‌گذارد

و گل‌های پیراهنت

زنبورهای کوهستان را

تا اینجا کشانده است!‌

بیا... زمان را غافلگیر کنیم

بیا... زمان را غافلگیر کنیم

هنوز پرنده‌ی چوبی

آخرین آوازش را نخوانده است

 

در شعر" شب بوها" با استعارات زیبایی روبرو هستیم و روایت در این شعر به اوج خودش می رسد.در این شعر هم مثل بقیه ی شعرها حالات گزاره ای در سطرها کاملا آشکار است اما آن سادگی که در بقیه شعرها میبینیم در این یکی کمتر به چشم می خورد.در این شعر راوی از کسی سخن می گوید که با وجود تمام صحبت ها ناشناخته می ماند اما ناشناخته ای آشنا!ا

شب بوها

همزاد شب‌بوها بود

 

که آسمان را مست می‌کرد

 

با حروف ابجد می‌نوشت

 

کلمه‌ها وقفِ شاعرند

 

با ذکاوتی که از شب سراغ داشت

 

مثلِ ماه می‌درخشید

 

و ابریشم چین

 

بر شانه‌هایش سنگینی می‌کرد

 

آن زیبایی بلاتکلیف را

 

مثل خونابه‌ای سر می‌کشید

درشعر " پیراهن سیاهم را اتو کرده‌ای؟"شاهد شعری اجتماعی با تم های ضعیف سیاسی هستیم اما این تم در شعر با زبانیپوشیده  و بعضا کم رنگ و گنگ بیان می شود.این شعر نگاهی نقادانه به انسان و روابط انسانی نیز دارد.د

پیراهن سیاهم را اتو کرده‌ای؟

این پیری زودرس امیدوارم می‌کند

 

مرگ را به شکل ساده‌اش بنویسم... مرگ

 

من، آن‌قدر سیاسی نبوده‌ام

 

که با صدای مرموزِ کفش‌ها

 

کسی را بشناسم

 

یا در شبی برفی، در جاده‌ای متروک

 

ترمزِ ماشین‌ام خالی شود

 

بارها پیش می‌آید

 

که از کنار دره‌هایِ نا آرام بگذرم

 

درخت‌ها مثل ما نیستند!

 

هنوز بی‌تکلف‌اند

 

در تقارنِ زندگی و مرگ

 

ساعت‌ها می‌توانی

 

با طنابِ پوسیده‌ای تاب بخوری

 

تاب بخوری... بر مداری پوچ

 

و جاذبه‌ی زمین

 

رویِ شانه‌هایت سنگینی کند

...

در مجموع با اینکه در شعرهای این مجموعه با دایره ی واژگانی محدود روبروهستیم و گاهی عبارت ها آنچنان ساده اند که حس می کنیم شاعر در حال سخن گفتن است تا شعر سرودن و یا از زبان بازی ها و  بازی های زبانی چندان خبری نیست و یا حتا جاهایی رد پای محافظه کاری هایی را در سطرها می بینیم ؛ اما با این وجود باید گفت ، این مجموعه آنچنان از دل برآمده است که ناخودآگاه بر دل می نشیند وهمانطور که در قبل نیز اشاره شد ؛ زبان صمیمی و ساده کارها گرچه از ایهام و ابهام و دیگر صنایع شعری کم بار بر می دارد اما به راحتی  با خواننده اش ارتباط می گیرد  و فضای حسی در کارها آنچنان قوی ست که خواننده در بیشتر تجسم های خیال گونه ی شاعر به خوبی سهیم می شود. اما با وجود همه ی این نقاط قوتی که بر شمردیم؛ انتظار می رود که در کارهای بعدی این شاعر گرامی شاهد کارهایی با زبان ی پیچیده تر باشیم .در آخر  شعرزیبای دیگر از این مجموعه:ه 

از کدام جاذبه

از کدام جاذبه

حرف می‌زنم؟

گاهی همسرم

مثل سیب، سرخ می‌شود!‌

در میان کرم‌های خاکی

باغچه را ترک می‌کند

با صدای فروخورده‌اش نه... نه

دیگر اشتباه نمی‌کنم

آنگاه

 چمدانش را  می‌بندد

و در غبار گم می‌شود.

© 2023 by Make Some Noise. Proudly created with Wix.com

  • Facebook Clean Grey
  • Instagram Clean Grey
  • Twitter Clean Grey
  • YouTube Clean Grey
bottom of page